black flower(p,91)
black flower(p,91)
با لحن شهوت انگیزی توی گوشه تهیونگ زمزمه کرد و پسر لرزید.
جونگکوک لباش رو به گردن سفید تهیونگ چسبوند و یه لاوبایت بزرگ اونجا گذاشت.
لباساشون رو از تن هر دوشون درآورد و به گوشه ی اتاق پرت کرد.
انگشتاش رو به ن*یپلای برآمده ی تهیونگ رسوند و انگشتش رو دور حاله ی صورتی رنگ اطراف کشید و ناله ی خوش آهنگ تهیونگ رو در آورد.
جونگکوک: خوشت اومده بیبی؟
تهیونگ بازم ناله کرد.
دستش رو پایین تر آورد و آهسته روی وی لاینش کشید. ناگهان دی*ک کوچیک تهیونگ رو توی دستش گرفت و با سرعت انگشتاش رو حرکت داد.
تهیونگ: خیلی.... خوبه.... .... آلفا... بیشتر می خوام.....
تهیونگ با ناله گفت و جونگ کوک پوزخند زد.
تهیونگ واقعا بهش نیازمند بود و این احساس خوبی به بدنش تزریق می کرد.
و با موهایه تهیونگ بازی کرد و بدون اینکه اطلاع بده دو تا از انگشتاش رو همزمان وارد سو*راخ خیس و نبض داره تهیونگ کرد.
تهیونگ: خدای... من.... جونگ کوکا.....
دیواره هاش رو لمس کرد و انگشتاش رو قیچی کرد.
پرستات تهیونگ رو پیدا کرد چند بار انگشتاش رو بهش فشار داد اما تو لبه ی ار*گاسم رهاش کرد.
تهیونگ: جونگ کوک....
آلفا ، من بهت نیاز دارم.... لطفا اذیتم .... نکن.....
جونگکوک: این مجازات پسرایه که شیطونی میکنن.
و تهیونگ از شدت شهوت و درد دی*کش نالید.
تهیونگ: معذرت میخوام لطفا... لطفا دي*كتو بهم بده... خواهش میکنم...آلفا... خواهش می کنم.....
پسر التماس کرد و جونگ کوک به شدت لذت برد.
جونگکوک: واقعا خیلی دی*کمو می خوای تهیونگ؟!
تهیونگ: می خوام آلفا... لطفا با دی*کت پرم کن.....
با لحن شهوت انگیزی توی گوشه تهیونگ زمزمه کرد و پسر لرزید.
جونگکوک لباش رو به گردن سفید تهیونگ چسبوند و یه لاوبایت بزرگ اونجا گذاشت.
لباساشون رو از تن هر دوشون درآورد و به گوشه ی اتاق پرت کرد.
انگشتاش رو به ن*یپلای برآمده ی تهیونگ رسوند و انگشتش رو دور حاله ی صورتی رنگ اطراف کشید و ناله ی خوش آهنگ تهیونگ رو در آورد.
جونگکوک: خوشت اومده بیبی؟
تهیونگ بازم ناله کرد.
دستش رو پایین تر آورد و آهسته روی وی لاینش کشید. ناگهان دی*ک کوچیک تهیونگ رو توی دستش گرفت و با سرعت انگشتاش رو حرکت داد.
تهیونگ: خیلی.... خوبه.... .... آلفا... بیشتر می خوام.....
تهیونگ با ناله گفت و جونگ کوک پوزخند زد.
تهیونگ واقعا بهش نیازمند بود و این احساس خوبی به بدنش تزریق می کرد.
و با موهایه تهیونگ بازی کرد و بدون اینکه اطلاع بده دو تا از انگشتاش رو همزمان وارد سو*راخ خیس و نبض داره تهیونگ کرد.
تهیونگ: خدای... من.... جونگ کوکا.....
دیواره هاش رو لمس کرد و انگشتاش رو قیچی کرد.
پرستات تهیونگ رو پیدا کرد چند بار انگشتاش رو بهش فشار داد اما تو لبه ی ار*گاسم رهاش کرد.
تهیونگ: جونگ کوک....
آلفا ، من بهت نیاز دارم.... لطفا اذیتم .... نکن.....
جونگکوک: این مجازات پسرایه که شیطونی میکنن.
و تهیونگ از شدت شهوت و درد دی*کش نالید.
تهیونگ: معذرت میخوام لطفا... لطفا دي*كتو بهم بده... خواهش میکنم...آلفا... خواهش می کنم.....
پسر التماس کرد و جونگ کوک به شدت لذت برد.
جونگکوک: واقعا خیلی دی*کمو می خوای تهیونگ؟!
تهیونگ: می خوام آلفا... لطفا با دی*کت پرم کن.....
- ۷.۸k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط